حتماً میدانید که رئیس جمهور به شهادت رسیده است. این واقعه که در ابتدا یک کمدی محض به نظر میرسید، از امروز و با تلاش مجدانهی حاکمان و زیردستانشان، به ویژه در صدا و سیما، و احتمالاً با مشورت گرفتن از عوامل خارجی، همچون موارد قبل، کم کم دارد به یک تراژدی تبدیل میشود. امروز که تلویزیون را روشن کردم، با برگزاری یک "مراسم" بیسابقه رو به رو شدم. مراسمی مختلط از تابوتها، نیروهای نظامی، نواختن مارش نظامی، حضور مقامات بلند پایه، اعلام از بلندگو و ... "گریه".
احتمالاً در همین وبلاگ خواندهاید که گفتهام از نظر حکومت، گریه در بدترین شرایط هم جواب میدهد. شهید مطهری در کتاب حماسهی حسینی مینویسد: گریه بر هر درد بی درمان دواست.
به هر حال حکومت اکنون تلاش میکند با چنین مراسمهای با شکوهی، به یک سانحهی مضحک دیگر جدیت ببخشد. ولی آیا "مردم" باور میکنند؟ باید نشست و دید عاقبت چه میشود.
گرچه بر واعظ شهر این سخن آسان نشود - تا ریا ورزد و سالوس مسلمان نشود
(حافظ)
استاد حسن رحیم پور ازغدی، متفکر ایرانی تحصیلکرده در حوزهی علمیه، نماد طرز تفکر مبتنی بر انکار واقعیت است. منظور من از انکار واقعیت این است که فرد مدعی تلاش میکند حتی سفید بودن ماست را هم انکار کند. پیشتر مردم ایران رئیس جمهور اسبق، محمود احمدی نژاد را با این ویژگی میشناختند. اما حقیقت این است که هیئت حاکمه و کلیهی کاسه لیسهای دور و برش، همگی به عنوان یک استراتژی به این مرام پایبندند. و در این بین، استاد یک نمونهی بارز است.
هر چه آیه و حدیث برای این افراد بخوانید آنها قانع نمیشوند. هر چه مدرک بیاورید، آنها رد میکنند. هر چه دلایل شما محکمتر باشد، پافشاری آنها بیشتر خواهد بود.
به هر حال به نظر میرسد جمهوری ایران در آستانهی سقوط است. این احتمال هم هست که آنها صرفاً در حال تظاهر باشند. اما در هر صورت مهم این است که رهروان رژیم و به ویژه رحیم پور، در این برهه هم هر گونه بحران را انکار میکنند. آنها با چهرههایی بشاش هنوز به پشت گرمی مقام معظم رهبری، و به پشت گرمی عناصر حکومتی مثل "علم"، "تکنولوژی"، "مدرنیته" و ... مفتخرند. آنها هیچ گمان نمیکنند که این ابزارها آنها را تنها بگذارند. آنها هیچ گمان نمیکنند که این منش به آخر خط رسیده باشد.
یکی از مهمترین استراتژیها، تمسخر هر ایدهی ناب، بلند و راهگشاست. آنها هر جا که کاملاً کم میآورند، با انکار شکست، رو به تمسخر دیدگاه پیروز میآورند. تریبون هم در اختیار آنهاست؛ کسی به این شیوه متعرض نمیشود. و آنها هم به شدت پررو هستند. آنها کوتاه نمیآیند. آنها کم نمیآورند. آنها از رو نمیروند.
آنها زیر بار حقایق نمیروند. آنها هیچ چیز توی کتشان نمیرود. آنها حاضر نیستند بپذیرند. آنها نمیپذیرند. و یادمان نرود که اصلاً معنای کلمهی اسلام، همان "پذیرفتن" است. و در این جهان افراد به دو دسته تقسیم میشوند: آنها که میپذیرند و آنها که به هیچ وجه نمیپذیرند.
و در این میان، امثال استاد اسلام نمیآورند. باید نشست و دید عاقبت چه میشود.
دقایقی پیش با خبر شدم که آقای رئیسی، رئیس جمهوری ایران، از دنیا رفته است.
یادش به خیر هنوز سه سال نشده از زمانی که شخصاً نشستن بر صندلی ریاست جمهوری را به ایشان تبریک گفتم و یادآوری کردم که این صندلیها به کسی وفا نمیکند.
به هر حال برای آقای رئیسی برنامهای بسیار آبرومندانهتر از حسن روحانی در نظر گرفتند و در نهایت وی را به "شهادت" رساندند.
همین امروز و فرداست که معصومه خانم ابتکار با فراموش کردن روابط حسنهی ایران و عربستان، دست عربستان را در این حادثه دخیل بداند. و البته مقام معظم رهبری موضوع را به اسرائیل نسبت خواهند داد. ولی به شخصه فکر میکنم "بالگرد" آقای رئیسی در جایی شبیه به مثلثِ برمودا سقوط کرده.
حتماً میدانید که تلویزیون دست کم سالی یک بار سریال مختار را پخش میکند. همانطور که مقام معظم رهبری سالی یک بار، سال جدید را "تولید" مینامد. به هر حال در سریال مختار یک عبارت خیلی بین بازیگران رد و بدل میشود که توجه مرا جلب کرده. آنها به خائنین به اباعبدالله میگویند: اشباح الرجال یا اشباه الرجال. مشکل من دقیقاً این است که املای درست این عبارت را نمیدانم. هیچ جای دیگری این عبارت را نشنیدهام و به خصوص به صورت نوشته ندیدهام. نمیدانم "اشباح" درست است و در این صورت معنای عبارت میشود: افرادی که مرد نیستند و شبح مردند؛ و یا "اشباه" درست است و در این صورت معنای عبارت میشود: افرادی که فقط شبیه مردند. از خوانندگان میخواهم در این خصوص مرا راهنمایی کنند.
یادم میآید چند وقت پیش ذیل یکی از اخبار وب سایت RT، یک شبکهی خبری متعلق به روسیه، دیدگاهی از یک فرد بی ایمان با این مضمون خواندم:
?If there is a god, where is he
اکنون تجربیات بیشتری دارم و میتوانم به این سؤال بدین شکل پاسخ دهم:
.There He is, if you can see